استادسالم پور احمد در اسفند 1343 در شهرستان دهلران پا به عرصه حیات گذاشت . دوران ابتدایی و راهنمایی را در همین شهر سپری کرد . با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به آبدانان کوچ کرد . در رشته اقتصاد اجتماعی دیپلم گرفت و در همان سال ( 1363) در رشته تاریخ وارد دانشگاه اصفهان گردید . و پس از اخذ کارشناسی در این رشته به استخدام آموزش پرورش در آمد ، وی در سال 1375 در رشته تاریخ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد تاریخ شد و هم اکنون به عنوان مدرس دانشگاه و دبیر دبیرستان مشغول تدریس می باشد .

ایشان از سالهای دور به چاپ اشعار و نقد هایشان در مطبوعات معتبر کشور مبادرت ورزیده اند . وی صاحب چندین مجموعه شعر و ترانه است که هنوز برای چاپ آنها اقدامی نکرده است!! «کهکشان پرچین باغت بود» اسم مجموعه ی شعری است که جناب سالم پوراحمد، به چاپ رسانده اند.«کهکشان پرچین باغت بود» شامل 27 غزل، 9 مثنوی، 21 سپید و 6 دوبیتی است که بیشتر سروده ها متعلق به دهه ی هفتاد بوده و غفلت از این مطلب در جریان نقد، جفایی است بر شاعر که این روزها سرودن را زبان دیگری برگزیده است.پوراحمد در ترکیب سازی های نو و منحصر به فرد دست توانایی دارد.از ویژگی های برجسته ی دیگر ایشان، بکارگیری موسیقی است که شاعر از اهمیت آن در شیوا کردن شعر به خوبی آگاه بوده و توانمدانه از آن بهره برده است؛ شاید این یکی از تکنیک های درونی شده ی شاعر است که شعر های او را روان و سلیس ساخته و هنگام خوانش آنها تو را با خود می برند.ا

ایشان در حوزه ی ترانه سرایی نیز ید طولایی دارد و ترانه های دلنشین و سرشار از احساس او دل عامی و عارف را با خود می برد. تعدادی از این ترانه ها در مرکز موسیقی صدا و سیمای جمهوری اسلامی تولید شده است و تعدادی نیز کلیپ و موزیک ویدیو شده اند و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته اند.

سرودن شعر به زبان لری نیز از دلمشغولی های همیشگی ایشان است و دراین ژانر ادبی نیز نشان داده است که به حق دست توانایی دارد . شعر های دلنشین لری ایشان را همه ی هم ولایتی ها و هم استانی های عزیز ایلامی شنیده اند که به زودی یک آلبوم از ترانه های لری شاعر به بازار موسیقی عرضه خواهد شد.

استاد سالم پور احمد یکی از مردم دارترین و خوش اخلاق ترین اساتید مدارس و دانشگاه هستند و شاگردان زیادی به جامعه تحویل داده است .استاد پور احمد دارای تخیلی قوی ، نکته سنج و خلاق هستند ذهن ایشان مثل موج دریاست . نکته بسیار مهمی که باید به آن اشاره کنیم ....تحول بزرگی است که اخیرن از ایشان دیده ایم ... هرکس ایشان را نشناسد و شعرهای اخیر استاد را مطالعه کند احساس می کند این شعر متعلق به جوانی بیست و چند ساله است ... به روز بودن دایره واژگانی استاد از بهترین نکاتی است که می توان به آن اشاره کرد . البته چند سالی بود که خیلی ها کار تازه ای از استاد نشنیده بودند اما این روزها فوران شعر های نو و تر و تازه استاد همه را شگفت زده کرده است . ایشان دارای وبلاگی است با نام ....ترانه ها و شاعرانه ها .....

آدرس : http://www.salem-poorahmad.blogfa.com//که از این وبلاگ چند شعر انتخاب کرده ایم که امیدوارم مطبوع طبع عزیزان باشد .

یادت نمی ره از یاد

نذار که پشت پلکات ، زندونی شم بمیرم

چشماتو آسمون کن ، بذار که پربگیــرم

چی شد چرا بریــــدی ، دل از من شکسته؟

می خوام بیام تو خوابت ، من غریب خسته

هیچی نگفتی رفتی ، وفا که این جــوری نیست

کُشتی منو تو غربت ، جفا که این جوری نیست

خداخدامه امشــب ، ستـــاره شــــی بباری

دوبــــاره آسمــونو ، توی چشـــام بکاری

پا نمی ده صبوری ، وقتی تو دوری از من

قرارمو می گیری ، شبا یه جـــوری از من

نــذار بیفـتم از پــا ، دستــاتو تکیه گام کن

فـــــراموشم نکن باز ، یه امشبو نگام کن

مـــاه اومــده نشسته ، رو ایـــوونم دوباره

جات خالیه تو شب هام ، ستاره آی ستاره !

یادت نمــی ره از یاد ، یادت چــراغ رامه

گم نمی شم وقتی که ، خاطره هات باهامه

می خوام برم سفر سحر

توی چشاش زُل می زنم ، روی موهاش گُل می زنم

با لهجه ی دوسِت دارم ، سمت صداش پُل مـــی زنم

ســـاده می گم دوسش دارم ، نمـــــی تونم نبینمش

تازه مـی شم وقتی که تو قــاب نگام مـــی بینمش

ساده س ولی مهربونه ، مث کف دس می مونه

وقتی میـــاد آسمـــونو به ایوونم مـــی کشـــونه

دل شکسته مو میــاد ، بانگاهـــاش بند می زنه

خستگی از تنم می ره ، وقتی که لبخند می زنه

ستاره نیس کهکشونه ، از گوش شب آویزونه

میاد یواش رو ایوونم ، پولکاشـــو می پاشونه

هی می پره تو خواب من ، هی خوابمو می پرونه

پــرنده هــــای غربتو ، توی چشـــام می نشـــونه

دلم می خواد گریه کنم ، اشکامو تنـــها ببــــارم

خـــاطره هاش نمی ذاره ، پلکامو رو هم بذارم

دل و به جاده می زنم ، می خوام برم سفر سَحَر

نسیم آشنــــا منـــو ، به شهـــر رویاهــــام ببــر

دختر قند و عسل

ای پَـــــری خاطـــره های قشنگ !

سنگ صبور من و دل هـای تنگ !

ای که پس پلک تو شب ، شعله ور!

از مُــــژه ات ماه مـــن آویــــــزتر !

بازترین پنــــجره ی رو بــه ماه !

نشئه ی شیریـــن نخستین نـــگاه !

راز نهفته پس خــــــواب عمیق !

جـــلوه ی رویــایی عهـــد عتیق !

مخمل نــــرم نوســـان و نســـیم !

کی من و تو باز به هم می رسیم ؟

کـــی گُـــل لبخند تو وا می شود ؟

موی تو بر شانه رها می شــود ؟

کــــی به ترانه ، به ترنم ، به ناز

می بری ام تا تب یک خلسه باز؟

کــــی وَ کجا باز دو باره پری !

در تپش تازه ی من می پــری ؟

دخـــتر مهـــتاب شبانگاه راز !

آینـــــه ی صیقـلی عشوه ساز !

بارش بی وقفه ی چشم تــــرم !

پنـــــجره ی بــــاز نسیم آورم !

دختر قند و عسل و ناز و نـی !

کی شود این فاصله ها تا تو طی ؟

پس بـــزن از روی ، نقــاب سیاه

در عطــش چشـــمه بیارای مـــاه

دامــــن شعله بتـــکان در شبـم

غنـــچه ی بوسه بنشان بر لبـم

کی به تپش ، کی به کشش ، کی به ناز

در رگ من می پری آهسته باز

زندگی ام با تو غزل ، بی تو غم

بی تو غزل ، تلخ ، عسل بی تو سم

تازگـــی فصــل بهــــار و نسیم !

کی من و تو باز به هم می رسیم ؟

او غزل بود

بــی خیال آمـــــد و آتش به خیالاتم زد

آنقَدَر خاطــــره انگیـز که مــن ماتم زد

آمد و رد شد و خندید و نگاهی هم کرد

دست دادم که سلامـــی بکنم او رَم کرد

رفت از چشمه ی پــایین ِدهِ بالایــــــــی

پُر کند کوزه ی خالی ، پَری رویایـــــی

قـــد و بـالاش بلا بود و نگاهش محشر

چشم هــایش عسل تازه و لبهایش تــــر

شیوه ی کبک دری داشت ، خرامان می رفت

سایه وار از پس او ماه به سامـــان می رفت

من که گیج از تپش یک تب دیگر بودم

دامـن پـاک دلم را بـه گنــاه آلـــــودم

رفتم آهسته به دنبال دلم تا چشمــه

دیدم آمیخته مهتاب تنش با چشمــه

باد در موی بلنــدش به تمنــا پیچید

ماه در چشم قشنگش به تماشا تابید

گیج و منگ آمدم از تپه سرازیر شدم

تا رسیدم به سرِ چشمه نمک گیر شدم ،

کفتر بوسه ی سرخی به هوایم پَر داد

گفت با چشمـــه درآمیز گوارایت باد !

عسل از چشم و شکر از لب شیرینش ریخت

او غـــزل بود کــه بــا شعر تر مــن آمیخت

من که دیگر پُر از احساس جدیدی بودم

دامـــن شعر خـــودم را به غـــزل آلودم.

در جلوه نشد ماه

از تاب و تب افتـــاد دل خسته ی بـــــــی تاب

رفت از سرمن خلسه، گذشت از سر من آب

در جــــلوه نشـد مــاه و نسیم از نفـس افـــتاد

باد آمـــد و پیچــید یَلـــه در مِــــه و مهتـاب

آشفــته به هم ریخت ســـر زلف کج ســــرو

آهســته گذشت از شب چشمم تپش خـــواب

در قامت آییـــنه شکســــت آن قــد رعنـــــا

درجام شکفت از تب حیـــرت می خـوناب

ای شب،شب نُه تــوی نهفتــــه پسِ آهــــــم

آشفتگی زلف تو ای کــاش شــــود بـــــاب

برای تو

باید گریه کنم

باید امشب گریه کنم

برای تو

برای خودم

برای غریبی خاطره هایمان

برای اشک های بسیاری

که از چشم های تو ریخت

برای غم های بزرگی

که در چشم های من خفت

باید شمعی روشن کنم

می خواهم آنقدر لابلای دیوان شهریار بگریم

که از گریه خیس شوم

امشب همان شب دلخواه توست ؛

شب و شط و ماه

شب و دریچه های روبرو

باید امشب در آینه

روبروی تصویر شکسته ی تو

تنها گریه کنم

تپش خاطره

ای نفسِ گرمِ دل انگیزتر !

ای لب شیرین شکر ریز تر !

نغمه ی جادوییِ شیوا طنین !

جَذ به ی سُکرآور رویا نشین !

تشنه ی طنازی اتم ناز کن

خواب ترین پنجره را باز کن

پر بده زین کوچه شب خسته را

باز کن این پنجره ی بسته را

نشئگی آموز، خماری بس است

باغ شکیبایی من نو رس است

نو کن از اول تو شب کهنه را

ماه شو آیینه کن این پهنه را

چشم تماشای تو بیمار کیست ؟

خال لبت نقطه ی پرگار کیست ؟

آن دلِ دلواپس رویا پرست

دل به کدامین دلِ دیوانه بست ؟

در به درم رد و نشان تو کو ؟

روزنه ی روشن جان تو کو ؟

دوری از آن سَرو رسا ، ساده نیست

جام ، تهی مانده ولی باده نیست

باده بده نشئه برانگیز شو

از تپش خاطره لبریز شو

جامِِ تهی مانده ام ای همسفر

باز مرا تا شب مستی ببر

پر بده زین کوچه شب خسته را

باز کن این پنجره ی بسته را

من و تو، اصفهان

من وتو ،اصفهان، دروازه دولت،داد ای بیداد !

چه روزی روزگاری بود،یادش جاودانی باد !

من وتو ، قهوه نوشی ، درس ،خنده،همدلی ، گریه

من وتو ، پارکِ سنگی ، سینما، آمادگا ه ، ای داد !

من وتو،خاطره،دانشکده ،" کیوان " ،" سپنتا "، آه

من و تو، ُصفه ، جمع دوستان ، خواجو ، طنین یاد

بگو کی می رود از خاطراتِ ما دوتن، "دهقان "

بگو کی می رود از یادمان آن پیر آن استاد

کجا رفت " آذری "، استادِ شیرین شیو ه ی عاشق

که اینک خاطراتش گُر گرفته درمسیر باد

بگو کی رفت ، کی از تاب و تب افتاد آن شعله

بگو کی " هاشمی " دور از من و تو از تپش افتاد

چگونه رفت از کف سالیان ِ سرخوشی ای دوست !

چگونه از نفس افتاد عشق ای داد ای فریاد !

برای دیدنت پا در رکاب تازه ای دارم

به صحرا می کشانم هستی ام را هرچه بادا باد

توضیحات :

1- دکتر مهدی کیو ا ن ، دکتر ساسان سپنتا ، دکترلقمان دهقان ، دکتر آذری

و زنده یاد دکتر هاشمی نظری که نام عزیز شان در این غزل آمده همه از

اسا تید برجسته ی دانشگاه اصفها ن بودند که درس ها از آن ها آموختم

2- این مکان هایی که در شعر اسامی اشان آمده از مکان های دیدنی

اصفهان هستند: درازه دولت، پارکِ سنگی دانشگاه اصفهان، آمادگاه ، کوه صفه

خواجو.

ما ه ترین شب

وقتی که شب میاد یواش رو ایوون وا می شه چترای سیاش رو ایوون

ماه می شه باز مهمون خنده ها مون می پیچه باز تو کوچه ها صدا مون

دست نسیم گل می زنه رو موهات می پیچه موج خا طره تو موهات

غنچه می شن گلای ُرز رو لبهات می ریزه شب ستاره شو تو شبهات

باز تو و عشوه های دودمان سوز باز من و خاطرات خوب هر روز

باز تو و یه قلب قشنگ و ساده باز من وآوارگی و یه جاده

پس نزن این قلب منه می خوادت هی می ده پر نبضشو شب به یادت

یادته اون شبای پولک نشون آسمونا، ستاره ها ،کهکشون

ماه و دیدی چطوری غوغا می کرد چشما شو هی می بست و هی وا می کرد

ستاره ها تورو دیدن آب شدن رفتن و پشت پلک شب خواب شدن

شب خطی ازسُرمه به چشمات کشید آسمون از چشای تو ماه وچید

حرف ندا ری فقط یه ماه هست وتو راه ندارم فقط یه راه هست و تو

ماه شبِ قشنگِ مو کمندی ! خونه ی قلبتو به روم نبندی

من می دونم جام نمی شه تو قلبت اما بذا سر بذارم رو قلبت

پر می زنی تو قلب کوچیک من دوسِت دارم همینه تاکتیک من

منابع:

-حیدر میرانی-وبلاگ شعر ایلام

-نادر جابری-نقدی بر کتاب «کهکشان پرچین باغت بود»


موضوعات مرتبط: شاعران  و هنرمندان لُرتبار ایلام

تاريخ : جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ | 17:7 | نویسنده : شوهانی-عموزاده-رشنوادی-حیدری-پیریایی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.